آه ای صبا چون تو مدهوشم من خود فراموشم من خانه بر دوشم من خانه بر دوش
من در پیش کوه به کوه افتادم دل به عشقش دادم حلقه در گوشم من حلقه در گوش
گر در کویش برسی برسان این پیام مرا بی چراغ رویت من ندارم دیگر تاب این شب های سرد و خاموش
هرگز هرگز باور نکندعهد و پیمان ما شد فراموش
ای جان من غرق سودای تو بی تماشای تو دل ندارد ذوق گفتگویی
بی جلوه ات آرزو بی حاصل بی تو در داغ دل خود نروید سرو آرزویی
شب ها مرغ لب بسته منم دل شکسته منم تا سحر بیدارم سر به زانو دارم بر نخیزد از من هایوهویی
بی تو صید گل را چه کنم گل ندارد بی تو رنگ و بویی